![]() | پروفایل نویسنده آرشیو مطالب کلیه مطالب این وبلاگ طراح قالب : آی تم |
روزی میــــرسد
در حسرتم بـــمــــانی
در روزی بارانی،من در اوج و تو در ویرانی
روزی صـــــــادقـــانــه صدایت کردم
عــــاشقانه نگاهت کردم...
حالا...
عـــاجـــزانه نگـــاهم میکنی...
با حسرت صـــدایم میکنی...
اما فقط...
بــــــــــ ـــــــــرو!...
روزی میرسد ک تو برای دوباره خواستنم
جلوی پاهایم به زانو می افتی
و مـــــــن
با همان دلی ک تو سنگ کردی
پا میگذارم روی همــــه ی تـــــــــو و همـــه ی
احــساسات دســــتـــمالی شده ات...
هرروز دیوانه تر از دیروز!
و هیـــــــــچکس نمیداند پشت این
دیوانگی و سرخوشی
چه دردی را پنهان کرده ام...
درد نبودنــــــــتـــ ـ ـ ـ
به حرمت نان و نمکی ک با هم خوردیم...
نان را تو ببر ک راهت بلند است و
طاقتـــت کوتاه!
نمک را بگذار برای من...
میخواهم این زخم همیشه تازه بماند...
نظرات شما عزیزان:
aytem.ml |