پروفایل نویسنده آرشیو مطالب کلیه مطالب این وبلاگ طراح قالب : آی تم |
این جـــادِه یِــــک " مَـن میـــخواهَد و یِِِک تـــــــُو
وَ یـــِک جُفـــت × دَســـتِ گِرِه خوُردـ ه بــــِ هَم
آن هَم اَز نـــُوع کور
بِ آغــوشَم بَرگـــَرد...
اِ زدِحـــآم و پآیـــکوبـی را کِ اَز پـــَسِ پـــَنجَرِه میــبینـــی ...
چیــزی جُز اِســـتِفرآغِ مـــُکُرَرِ تاریخ نیــست
تــَمام ِ اُکـــسیژن هآیِ دُنــیآ را هــَم بیاورند
ب ِ کارَم نمی آیــَد
"مَن " پـــُر اَز هـــَوایِ " تــُو ام "
تــَمامِ زِندِگـــی اَم صَرفِ شِــــعر گُفتن شــُد
از آن زَمــآن کِ فَهمیــدَم " تُـــو " شـــِعر میخــوانی
+ هـــَمَش واســِه عشقمه ===> مــیلادیــــــــــم
من سزاوار این فـــــــرامـوشـــــــی نبودمــــ...
همانطــــــور که تــــــــــــو...
لایـــق این عـــــــــشـــــق نبــــــودی...
خــــــــدایـــــا...!!
من که وزنی ندارم...
چــــــــرا بر دل دیـگــــــران...
سنگیــــنــــی میکنــــــــــــم؟
کــــــــــاش به جای دلــــم...
گلویـــــم تنگ میشد
هـــــــوا نمیرسیــــــــــد و...
خلـــــــــــاص!
دق کـــــــردم...!
پشت خنده های تلــــــــخی که...
هیچگــاه کسی به آن شک نکرد...
عـــــــــتاشق این دستگاه پزشکیـــم:
ــــــــــــــــــــــــــ۸ـــــــــــــ۸ــــــــــــپایانــــــــــــــــــــــــــــــ
مخصوصا اون آخرش که صداش از بوق،بوق،بوق به
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق
تغییر میکنه
کسی دردمو میفهمه؟
در پیش چشــم همـه …
برای مـن دسـت نیـافتنـی بـودی …
حـرفـی نیسـت …
امـا بی انصـاف …
لااقـل در پیـش چشـم مـن …
بـرای همـه دم دستـی نبـاش …
یکی بود،یکی نبود
من موندم و اون نموند
من دیدم و اون ندید
من خواستم و اون نخواست
من التماس کردم و اون نشنید
من هستم و اون رفته!
من خستم و اون...
سخت است بغض داشته باشی...
و بغضت را هیچ آهنگی نشکند....
جز صدای کسی که دیگر
نــــیــــســـتــــ ـ ـ ـ
غـــــریبــــه ای آمــــد...
عــــشـــقــی داد...
نـــفــــســـی گـــرفت...
آرام و بی صدا رفت...
پر از عقده ام...
پر از فریادهای در گلو خفه شده...
من چقدر سرم درد میکند
برای دعواهایی که نکردیم!
لعـــــــنتــــــی!
چقدر مهربان رفتی...
من زخم های بی نظیری به تن دارم...
اما "تو" مهربانترینشان بودی!
عمیـــــق ترینشـــــان!
عزیـــــــــزترینشان!
بعد از تو آدم ها تنها خراشی بودند بر من
که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند!!!
"عشق من" خنجرت کولاک کرد...
ســــــــردم است...
تو در آغوش گرم او میخوابی...
هیچـــــوقت نمیفهمی
برای نوشتن همین دو کلمه
چه سرمایـی را گذراندم...!
روزی میــــرسد
در حسرتم بـــمــــانی
در روزی بارانی،من در اوج و تو در ویرانی
روزی صـــــــادقـــانــه صدایت کردم
عــــاشقانه نگاهت کردم...
حالا...
عـــاجـــزانه نگـــاهم میکنی...
با حسرت صـــدایم میکنی...
اما فقط...
بــــــــــ ـــــــــرو!...
روزی میرسد ک تو برای دوباره خواستنم
جلوی پاهایم به زانو می افتی
و مـــــــن
با همان دلی ک تو سنگ کردی
پا میگذارم روی همــــه ی تـــــــــو و همـــه ی
احــساسات دســــتـــمالی شده ات...
هرروز دیوانه تر از دیروز!
و هیـــــــــچکس نمیداند پشت این
دیوانگی و سرخوشی
چه دردی را پنهان کرده ام...
درد نبودنــــــــتـــ ـ ـ ـ
به حرمت نان و نمکی ک با هم خوردیم...
نان را تو ببر ک راهت بلند است و
طاقتـــت کوتاه!
نمک را بگذار برای من...
میخواهم این زخم همیشه تازه بماند...
آزارم میــــــــدهی...
به عمــــد...یا غیر عمــــد...خدا میــــــدانـــد
اما من آنقدر خسته ام...
آنقدر شکستـــه ام که هیچ نمیگویم...
حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است...
اشک میریزم...
سکوتــــــ میکنم و تــــــــــــو
همچنان ادامه میــــدهی...
نفرینت هم نمیکنم...
خیــــالت راحــــتـــــــــــ
شکسته ها نفرین هم بکنند،گیـــــــرا نیست!
نفریـــن،ته دل میخواهد
دل شکسته هم ک دیگر سر و ته ندارد...!!
لامذهب این همه استخوان در بدنم بود
چــــــــــــرا دلــــــــم را شکـــــــستـــــــــــی؟؟!!
یـــــک لیــــوان بغـــــض
و یـــک مشــت قرص خواب آور...!!!
دلــــم که مرده است...
بگذار این چشــــمــها را هم خـــواب کنم....!!!
خـــســــــته امـــــ...
از بس دیـــدمش و مـــرا ندیــــد
از بس خـــواستمش و مــــرا نخواست...!!!
از بـــــــس که...
بیخـــــــــیــــال
خسته ام...خســــــــــــــتــــــــــه
همه بدیهایم را هم که صاف کنم...
به "دل خــــــود"مدیون میمانم...
برای تمام...
"دلم میخواست" های بی جواب مانده اش...
نــــــــــــه
هوا سرد نیست...
سرمای کلامت دیوانه ام میکند...
بی رحــــم!
شوق نگاهم را ندیدی؟!
تمام من به شوق دیدنت پر میکشید...
ولی...
همان نگاه بی تفاوتت
برای زمین گیر شدنم کافی بـــــــــــــود...
این روزا سخت تر از اونه که باور کنی
مگه میشه با یه خاطره سر کنی؟!؟؟!!
لـــآزمــِــه جــُـــدا شــُــدنــــِــ تــَــوافــُــقیــــ ــــ...
ازت مــَمنونــ ــم اِیــ تـَــنـهـآی عــ ــآشــِــق
کــِـه یــآدم دادی دستــ ــآتــُـو بــِـگیــ ــرم
اجــ ــآزه دادی بــآ تـــُـو هـَـمنــِـشین شـَـم
تــُـو جــ ــون دادی بـِــه ایــن احســآس بیــرحــ ــم
وقتی با گفتگو مشکلتون حل نشد ؛
وقتی بحثتون به بن بست رسید ،
فقط….
بغلـــــــش کن …
دم گوشش بگو خله دوست دارم
همین کافیه !
آغوشت را تـــــــنگ تر کن...
حســـــــــادت میکنم به هــــــــــوایی که میان من وتوست
آغوشت را تنگتر کن....
بـــی مرز میــــــــخواهمت ....
برایم مهم نیست چه می شود
به همه ی باورهایم سوگند
هیچ چیزی برایم مهم نیست
یک کلام !
من …
دست از دوست داشتنت نمی کشم !
خدایا!!!
این بند دل آدم کجاست؟
که گاهی با…
یک اسم
یا حضور یک نفر
و یا با یک لبخند “پاره” میشود
ـ ●•٠·˙ڪـاشــڪــے تـَلــפֿــے زنـבگــے ڪــَــمـے الــڪـُل בاشـتـــْـ ●•٠·˙
شـایـב مـَســتـمـاלּ مـےڪـــرב وَ בرב را نـمـےفـہـمـیـבیـ ـم(!)
˙·٠•● خـاطــره مثــل الــڪـل نیــسـت ڪــﮧ بـپــَره ●•٠·˙
פֿــاطـره פֿــاطــرَسـتــ
نمــیـره میـــمـونـﮧ و "בاغـــونـت" میـڪُــنـﮧ
بــرآے ِ فـــرآمــوش کــردنـَـتــــ ،
هــر شـــَب آرزوے ِ آلــزآیمـر مـے کنـَمــــ ـ
خــوش ہـحــآل ِ تــو ،
کــہ وقــتــے "او " آمـــد ؛
بـدوטּ ِ هیــچ دردِســَرے ،
فرامــوشـــَم کــَرבے
وقتـے خواستـَטּ ها بوے شَهوت میـבَهنـב
وقتـے بوבَטּ ها طَعمِ نیاز בارَنـב
وقتـے تنهایـے ها بـے هیچ یاבے از یار با هرکَسـے پُر میشوב
وقتـے نِگاه ها هَرزه به هَر سو رَوانـﮧ میشوב
وقتـے غریزه اِحساس را پوشِش میـבَهـב
وقتـے انساטּ بوבَטּ آرزویـــے בَست نیافتنـے میشَوב
هماטּ بِهتر کـﮧ هیچ کَس را نـבاشته باشَم
میشه تنهایی بازی کرد
میشه تنهایی خندید
میشه تنهایی سفر کرد
ولی خدایی خیلی سخته تنهایی
تنهایی را تحمل کرد …!
وقتی یه زن سیگار کشید ؛ یعنی دیگه گریه جواب نمیده . . .
و وقتی مردی اشک ریخت بدون کار از سیگار کشیدن گذشته . . .
گفت:اینقدر سیگار نکش میمیری
گفتم:اگه نکشم میمیرم
گفت:اگه بکشی با درد میمیری
گفتم:اگه نکشم از درد میمیرم
گفت:هوای دودی جلوی درد رو نمیگیره
گفتم:هوای صاف جلوی مرگو میگیره؟
یه کم نگاهم کرد و گفت : بکش
یه زندگی ایده آل یعنی:
قبل اومدنش براش آرایش کنی
عطر بزنی
لباس نو تنت کنی
وقتی اومد بپری بغلش
بوسش کنی
دستتو دور گردنش بندازی
نگات کنه
نگاش کنی
بگه خانومم عاشقتم
بگی مرد من دیوونتم
با صدای مردونه تو بغلت بخنده
با ظرافت زنانه شیطونی کنی
وقتی جلو آینه وامیسته برات فیگور میگیره میگه عضله رو نگا
بخندی بگی تو قوی ترین مرد جهانی
از تو آینه چشمک بزنه بگه وروجک توهم خوشگل ترین دختر دنیایی
بیاد دنبالت فرار کنی
بزور بگیرتت
بلند بخندین
یهو آروم شین
یهو ساکت شه تو گوشش بگی دوست دارم
تو گوشت بگه میمیرم نباشی
وقتی از حموم میای موهاتو خشک کنه
وقتی میخواد بره حموم تو ریششو بزنی
بگه اخه کوچولو تورو چه به این کارا برو غذاتو بسوزون
لج کنی
نازتو بکشه
زندگی یعنی باتمام سختیاش خوشبخت باشی به شرطی اونی که باید باشه ..
یکی "من" یکی "تو"..
بزن به سلامتی دروغایی که گفتی...میزنم به سلامتی خودم! که به روی خودم نیووردم و تو منو ساده فرض کردی...
بزن به سلامتی خیانتایی که بهم کردی...میزنم به سلامتی دلخوشی هایی که به خودم میدادم و می گفتم : هر آدمی میتونه اشتباه کنه ..
بزن به سلامتی همه قول هایی که زدی زیرش ... میزنم به سلامتی این که زود باور بودم و نمیفهمیدم که حرفات فقط حرف بود...
بزن به سلامتی اون حرفا که با زدنشون به من دوست داشتنم نسبت به خودت رو خیلی کمرنگ کردی... میزنم به سلامتی ساده بودنم که بازم بخشیدمت!
بزن به سلامتی شبی که گفتی : ( همه چیز مثل قبل میشه ) اما بازم حرف بود فقط حرف ... میزنم به سلامتی این که دیگ حرفات باورم نمیشه...
بزن به سلامتی بی معرفتیات و نامردیات ... میزنم به سلامتی صبری که داشتم و همه این کاراتو تحمل کردم ..
بزن به سلامتی روزی که دیگه تنها شدی ...
بزن به سلامتی خاطره هامون که یکی یکی تو ذهنت مرور میشن... میزنم به سلامتی روز اول آشناییمون که با حرفات فکر کردم همدردی اما فهمیدم که نه ! تو هم دردی
چقدر کم توقع شده ام
نه دستان گرمت را می خواهم ،
نه بودنت را
همین که بیایی ،
از کنارم رد شوی کافیست
مرا به آرامش می رساند ،
حتی اصطکاک سایه هایمان . . .
چشامو وقتی تو بهشون نگاه میکنی دوست دارم
اسممو وقتی دوست دارم که تو صداش میکنی
قلبمو وقتی دوست دارم که تو دوسش داشته باشی
زندگیم رو وقتی دوست دارم که تو توش هستی
عزيـــــــــــــزم فراق يعنی"دوری"
......دوری يعنی " دلتنگــــــــــی"......
......دلتنگی يعنی"تـــــــو" ......
تو يعنی "همه ی دنيـــــــــــــای من"
گرچه جدا از تو ولی همیشه با تو زیستم
من و تو نکن که من کسی به جز تو نیستم
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻫﻮﺱ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻫﻮﺱ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻫﻮﺱ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻮﺱ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ
ﻫﻮﺱ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻫﻮﺱ ﻋﻄﺮ ﺗﻦ ﺗﻮ
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻫﻮﺱ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﻫﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ!
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﭼﻪ ﻓﮑﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ!
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮﺍﻡ
عاشق هوس با تو بودن...
وقتی تـــــ♥ـــو هوایم را داری هوا هم خوب میشود ...
اصلا هوا هم به هوای تـــــ♥ـــو خوب میشود ...!!!
✔ بودنت مهم است ... همین ! ✔
کاش..
اون لحظه ای که یکی ازت میپرسه “حالت چطوره” ؟
و تو جواب میدی خوبم…
کسی باشه محکم بغلت کنه و آروم توی گوشت بگه میدونم خوب نیستی…
زن نیستم اگر زنانه پای عشقم نایستم
من از قبیله ی زلیخا آمده ام!
آنقدر عـــشـــــق را جار میزنم تا خدا هم برایم کف بزند
فرقی نمیکند فرشته باشی یا آدم…
یوسف باشی یا سلیمان…
قالیچه ی عمر من بدون اسم رمز” نام تو” پرواز نمیکند
زنانه پای این عشق می ایستم
مردانه دوستم داشته باش…
بهـانه هایـت برای رفتـن چه بچه گـانه بـود
چـه بـی قــــرار بـودی زودتـر بـروی
از دلـی که روزی بـی اجـازه وارد آن شـده بـودی …
مـن سـوگوار نبـودنـت نیســتم
من شرمسـار ایـن همه تحمـلم !
خدایا مصیبتی هست ک ازارم میدهد!
دختران هرزه امروز مادران فردایند!
چگونه بهشت را زیر پاهایشان میگذاری.......
تولدم مبارک
عاغا22فروردین تولدمهــ . هه!چقد سخته همه تبریک بگن
جز اونی ک قلبت فقط واس خاطرش میزنهـــ
ﻓﮑﺮﺷـــﻮ ﺑﮑــﻦ
ﯾـﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺗــﻮ ﺧﯿﺎﺑــﻮﻥ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﺍﻩ ﻣـــﯽ ﺭﯼ
ﺩﺳﺘــــــﺖ ﺗــﻮﯼ ﺩﺳﺘـــﺎﺵ
ﺑﭽﻪ ﺗــــﻮﻥ ﺗـﻮ ﺑﻐﻠـــﺶ
ﻭ ﺍﻭﻧـﺎﯾﯿــــﻢ ﮐــﻪ ﺗـــﻮ ﺭﻭ ﻣــﯽ ﺑﯿﻨـﻦ
ﻣـﯽﮔـــﻦ:
ﺍﺍﺍﺍﺍ ... ﺍﯾﻨـــﺎ ﺑﺎﻻﺧــــﺮﻩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐـــــﺮﺩﻥ
تنهایےمـטּ از اونجایے شروع شد ڪہ ...
میاטּ این همہ "بود" !!
منتظر یڪے بودم که "نبود"
شــک نکــــن ...!
" آینــــده ای " خواهـــم ساخت که ,
" گذشتــــه ام " جلویــــش زانــو بزنــــد ...!
قـــرار نیـــســــت مــــن هــــم دلِ کس دیـــگری را بســــوزانم ...!
برعـــــکــــس کســــی را که وارد زندگیــــم میشــــود ,
آنـــقـــدر خوشبخت می کنــــم کـــــه ,
به هـــر روزی که جــای " او " نیـستـی به خودت "لعنـــت " بفـــرستـی
این داستانو تو وب یکی از دوستام خوندم.خیلی قشنگه،من که کلی ناراحت شدمو چشام پر اشک شد،پیشنهاد میکنم شمام بخونین
تاحالا پاتون رو تو یه تیمارستان گذاشتین؟
مال من خیلی اتفاقی شد برای تحقیق دانشگاه ولی بیشتر یک حس کنجکاوی بود البته بخش بیماران روانی متعادل و بی آزار
پام رو که گذاشتم تو راهرو یک حس عجیبی بهم دست داد به خودم که اومدم دیدم یک بیمار جلوم ایستاده و داره من رو نگاه میکنه
یک مرده حدود 40ساله بود بعد از یک مکس کوتاه لبخند زد و گفت :
سلام مامان بلاخره اومدی؟
راستش خندم گرفت اون جای پدرم بود بعد به من میگه مامان.
از کنارش رد شدم دیدم یک بیمار دیگه روی زمین نشسته و با دستش روی زمین علامت هایی میکشه بهش نزدیک شدم گفتم:
سلام داری چیکار میکنی؟ گفت:
من مهندس هستم دارم نقشه ساختمونم رو میکشم.
2ساعتی اونجا بودم و تونستم بیمارهای زیادی رو از نزدیک ببینم که انگار تو این دنیا نبودن توی عالمی که خودشون ساخته بودن سیر میکردن به دور از ناراحتی ها و غم ها
پیش خودم فکر کردم گاهی خوبه که آدم دیوونه باشه تا هیچ غمی رو حس نکنه دیوونگی ام عالمیه.
یک اتفاقه جالب برام افتاد
توی اون راهرو تمام اطاقها باز بودن جز یک اطاق که درش بسته بود و نظر من رو به خودش جلب کرد
به در نزدیک شدم اول در زدم کسی جواب نداد بعد خیلی آروم در رو باز کردم
یک پسر جوان کنار پنجره نشسته بودفکر میکنم حدوده 24 سال داشت.
تمیز و آراسته و خیلی آرام بود
بهش نزدیک شدم روی تخت نشستم باهاش حرف زدم اما اون یک کلمه هم چیزی نگفت کنجکاو شده بودم میخواستم ببینم توی فکرش چی میگذره
اون خیلی سخت بود نمیشد درونش نفوذ کرد
بهش گفتم چرا حرف نمیزنی به من بگو تورو برای چی آوردن اینجا؟
برگشت روبروم ایستاد و توی چشمام خیره شد سنگینی نگاهش داشت آزارم میداد اما ناگهان خشمش آروم شد یک نگاه معصومانه
گفت:واسه عشق و دوست داشتن.
با تعجب نگاهش کردم!
گفتم: میشه بگی چه اتفاقی افتاد که آوردنت اینجا؟
بازم سکوت کرد رو به پنجره کرد وگفت:
وقتی کسی رو دوست داری و دوستت نداره وقتی با کسی صادقی ولی بهت دروغ میگه وقتی به یکی وفاداری ولی ولی بهت خیانت میکنه باهاش چیکار میکنی؟
دوباره رو به من کرد چشماش دوباره همون حالته اول رو پیدا کرد یک لحظه ترس برم داشت بی اختیار آروم گفتم:
کشتیش؟
اومد روبه روم ایستاد نفسم بند اومده بود با صدایی گرفته و ضعیف گفت:
نه..نه
دوباره به سمت پنجره بازگشت
از اطاق مراقبت صدام زدن وقت رفتن بود اما هزار تا سوال تو فکرم بود که رهام نمیکرد
بدون خداحافظی اطاق رو ترک کردم به دفتر رسیدم از مدیر تیمارستان تشکر کردم با یکی از پزشکا آشنا بودم اون من رو تا دم در همراهی کرد
ازش از اطاق مورد نظر پرسیدم گفت:
4سال پیش آوردنش از روزی که آوردنش تا حالا یک کلمه حرف نزده
از تعجب یک لحظه سر جام خشک شدم
دکتر گفت:
چیزی شده؟
گفتم:
نه...نه نمیدونین چی کار کرده که آوردنش اینجا؟
یهو صدای زنگی عجیب به گوشم رسید دکتر بهم گفت که سریع اونجا رو ترک کنم و همگی ریختن توی یک اطاق
از توی حیاط شیشه اطاقش رو دیدم هنوز کنار پنجره ایستاده بود بی اختیار براش دست تکون دادم اونم دستش رو کشید روی شیشه.
نمیدونم نمیدونم اون یه دیوونه نبود یا اگه بود یه دیوونه معمولی نبود اون یه عاشق بود که نمیدونم با معشوقش چیکار کرده بود
اگه توی این سالها حرف نزده چرا با من حرف زد چرا؟
نمیفهمیدم فقط امیدوار بودم دوباره بتونم ببینمش.
2روز بعد شنیدم که اون بیمار خودکشی کرده
از پنجره اطاقش خودش رو پرت کرده بود بیرون
تمام بدنم یخ کرد سرم گیج میرفت با تمام وجود حاظر شدم و به طرف تیمارستان راهی شدم.
خیلی شلوغ بود رام نمیدادن دکتر رو دم در دیدم التماسش کردم بزاره بیام تو بلاخره با بدبختی تونستم برم تو
تمام پله ها و طول راهرو رو دویدم تا به اطاقش رسیدم در باز بود اطاق خالی بود بغضم گرفت روی تختش نشستم چرا آخه چرا؟
یه بیمار بهم نزدیک شد سلام کرد اشکام سرازیر شد گفت:
داری گریه میکنی؟اشکام رو با دستش پاک کرد
یک کاغذ جلوم گرفت و گفت:
بیا این ماله تو
با تعجب نگاهش کردم گفت:
این رو رضا به من داد گفت هر وقت دیدمت بدمش بهت
کاغذ توی دستم می لرزید
سلام
نمیدونم از کجا پیدات شد فقط میدونم که با نگاه اولی که توی چشمات کردم چیزی جز پاکی و صداقت ندیدم
تو اون روز من رو ترک کردی و من تصمیم گرفتم دنیا رو ترک کنم
میخوام جواب سوالت رو بدم
من دیوونه نبودم من یه عاشق بودم که راهم رو اشتباه انتخاب کردم
میخوای بدونی چیکار کردم؟
بهم خیانت کرد خودم با چشمام دیدمش دزدیدمش بردمش جایی که دیگه نتونه بهم خیانت کنه یه جایی که دست هیچ کس بهش نرسه اما نکشتمش
بعد هم هر چی ازم پرسیدن نگفتم کجاست
همه فکر کردن کشتمش منم یک کلمه حرف نزدم
بعد هم پدرم به خاطر اینکه اعدامم نکنن با چند تا آزمایش و مدرک و پارتی ثابت کرد که بیماره روانیم
میخوای بدونی واسه چی باهات حرف زدم؟
به خاطر صداقتی که توی چشمات دیدم این صداقت توی چشمای کسی نبود
حالا میخوام این قصه را تموم کنم باقی راه رو تو باید بری
میخوام بگم کجاست
تمام دستم میلرزید در یهو باز شد نامه از دستم افتاد به سرعت برش داشتم
دکتر بود وارد اطاق شد با عصبانیت فریاد زد تو با این بیمار چه ارتباطی برقرار کردی؟ باید به من بگی بگو بگو اون با تو حرف زد؟ آره آره ؟
دوباره بغضم ترکید زدم زیره گریه
گفتم آره آره حرف زد من اشتباه کردم شاید اگه اون روز بهتون میگفتم اون الان زنده بود
دکتر گفت:
خیلی خوب خیلی خوب آروم باش حالا به من بگو اون به تو چی گفت؟
نامه رو بهش دادم با تعجب بازش کرد و شروع به خوندن کرد
اون دختر پیدا شد توی یک کلبه توی یک جنگل پرت و یک پسر جوان هم آنجا بود که بعد معلوم شد دوسته رضا بوده و بهش قول داده که مواظبش باشه
آخر نامه رضا نوشته بود
اگر یاسمین رو دیدی بهش بگو دوستش دارم و تا آخرین نفس بهش وفادار بودم.اگه مجنون میخواست از ما امتحان بگیره بزار از حالا بگم که هردومون تو اون ردشدیم.
تو بری موندن من معنی دیوونگیه آخرین حرفم اینه تو بری آخره این زندگیه
متاسفمهمه گفتند:
"او" که رفت، زندگی کن!
ولی...
کسی درک نکرد که "او"...
خود زندگی ام بود
وقتــی دلــــــم تـنـگ مـی شــــود
روی ِ تــکـه کـاغـــذی مـی نــویـســـم
" شــانـ ـه هــایـت " . .
و بــعـــد یـک دل ِ سـیـر
روی ِ هـمــیـن تـکـه کـاغــذ
اشـــک مـی ریــزم . . .
هـنـگامـی کــه روح در تـــو دمـیـده میــشـود،
در شـکــم یــک زن هســتی..
هـنــگامی کـه گــریـه میـکـنی
در آغـــوش یـک زن هـستـی..
هنــگامی کــه عــاشـق میــشوی
در قـلـب یـک زن هســتی...
زن امــانـت اســت،نــه بــرای اهــانــت...
بازی قشنگی بود
اما
ما قشنگ بازي نكرديم
قبول كن كه هر دو باختيم
من
كه خودم را به تو فروختم
و تو
كه مرا به هيچ !!
لحظه قشنگیه
وقتی که یواشکی برگردی تا بتونی عشقتو نگاه کنی ،
بعد ببینی که اون ،
دستاشو گذاشته زیر چونه اش و زل زده بهت….
طــرز درس خونـدن مـن :
خب الان ساعت 12 ظهره ، بايد درس بخونم
وللش، بعد از ناهار شروع میکنم ! فعلا بذار یه سر به " وبــ " بزنم !
بعد از ناهار: هنوز ساعت 2 و نیمه كه باو! از سه شروع میکنم که ُرنـد باشه
و به همین روند ادامه پیدا میکنه تا وقتی که موقع خواب میشه
و منم بدون عذاب وجدان و خیلی ریلکس میرم میخوابم
( قبل از خواب دوباره به وب سر میزنم البته )
عاقا هر کی که مثه من معتاد شده، بزاره کامنت رو ببینم چند نفریم
دلم تنگ شده برا روزایی که:
شبا اس میدادی" مال خودمی "
روزا بیست بار اس میدادی" دوست دارم "
ولی قهر میکردم،قبل از اینکه بخوابی اس میدادی" آشتی نکردیمااااااا "
" هنوز قهری "
دلم تنگ شده...
aytem.ml |